قتل یا خودکشی (داستان جنایی)
شب بود حدود ساعت ده شب صدای داد اقای کمالی از واحد رو به رویی آمد منم ترسیدم و به شما زنگ زدم.
این اعترافات واحد رو به روی مقتول بود و تنها کسی هم بود که در ساختمان حظور داشت برای همین کاراگاه خیلی بهش شک داشت چون هم مضنون بود هم شاهد.
دوربین ها خراب شده بودند و این یعنی تنها سرنخ یک چاقو بود که اثر انگشت مقتول روی ان وجود داشت.
ظاهراً مقتول خود کشی کرده بود مضنونین همسر مقتول ، همسایه مقتول ، همکار مقتول ، دوست صمیمی مقتول.
همه این افراد امشب با مقتول دیدار کرده اند
دوست صمیمی اش برای گرفتن بدهی اش که ده میلیون تومان بود به خانه اقای کمالی (مقتول) رفته بود ولی نتوانست پولی از کمالی بگیرد
همکارش درمورد پروژه ای که از دست داده اند صحبت کنند
همسایه مقتول گفت من به اقای کمالی دیدار نکردم ولی بار ها صدای دعوا اقای کمالی با بقیه را می شنیدم ولی در ساعت ده صدای خیلی بلندی امد
همسر مقتول هم از کمالی جدا شده بود و برای گرفتن سکه بهار ازادی به خانه کمالی امده بود ولی نتوانست سکه ای از او بگیرد
همسر مقتول در ساعت نه و بیست دقیقه از خانه مقتول رفت
به نظرتون چه اتفاقی افتاده است